درباب چیستی، ماهیت، وقوع و بروز جنگ ها نظریات مختلفی ارائه شده است. اختلافات اقتصادی، عقیدتی ـ مذهبی، نژادی و ... همه از عوامل گوناگون وقوع جنگ هاست. حتی بسیاری ازمتفکران صلح را امر موقتی می دانند، وجنگ را امری دایمی؛ درمیان علمای علوم انسانی، جامعه شناسان جنگ را یک امر اجتماعی می دانندکه از نابرابری های اجتماعی ناشی می شود، از آن جایی که نابرابری اجتماعی هرگزاز جامعه به طور کامل محوشدنی نیست، جنگ نیزنه تنها ازبین رفتنی نیست که برای بقا وتکامل جوامع ضروری دانسته شده است.دراین صورت به جای درسرپرروراندن رؤیای صلح دایمی و نابودی کامل جنگ، برصلح نسبی و مهارجنگ تاکید شده است.
درحال حاضربالاترین بودجه جوامع درجهان، بودجه نظامی است، سالانه صد هامیلیارد دالرروی نیروی نظامی سرمایه گذاری می شود وانتظارهم نمی رود که درآینده، اهمیت نیروی نظامی درجوامع کاهش یابد. صنعتی شدن جنگ، علاوه بررقابت های کشورها، با اقتصاد نیزگره خورده است، بسیاری از کشورها از راه شرکت های اسلحه سازی درآمدهای هنگفتی نصیب می شوند. رونق اسلحه سازی وتجارت آن به این معناست که این همه تجهیزات نظامی در اقصی نقاط دنیا بازار دارد و به مصرف می رسد، درعصرکنونی، جبهات جنگ، از کشورهای صنعتی وپیشرفته بعد از جنگ جهانی دوم، اکثراً به مناطق جهان سوم وعقب مانده انتقال پیداکرده است. زیرا کشورهای پیشرفته هم ازآنجایی که نهادهای سیاسی، اجتاعی واقتصادی در آن جا نهادنیه شده و مردم به سطحی از رفا، آرامش ،آزادی و برابری دست یافته است وهم بدین لحاظ که اکثرکشورهای پیشرفته از سلاح های کیمیاوی، هسته ای و به شدت مخرب برخورداراند، نوعی بازدارندگی از جنگ را پدیده آورده است، چون، هرنوع برخورد به معنای نابودی طرفین است، به عبارت دیگر درجنگ های تمام عیار هستوی هردوطرف بازنده خواهندبود.
درکشورهای عقب مانده و توسعه نیافته، که هنوزبر مشکلات متعدد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فایق نیامده، جنگ و خشونت ها هم چنان با اشکال وابعاد مختلف ادامه دارد.عدم استقراردیموکراسی، فقدان آزادی های اجتاعی و اقتصاد ورشکسته همراه با فقر شدید و تنش های قومی ومذهبی ازبزرگترین چالش هایی است که این کشورها باآن دسته وپنجه نرم می کنند و بسیاری از طرف های درگیر چه دولت وچه گروه های شورشی راه حل را درلوله تفنگ می دانند.
یکی ازکشورهای که هنوزموفق نشده، برچالش ها و مشکلات متعدد اجتاعی، سیاسی ، اقتصادی ومذهبی اش فایق آید افغانستان است.این کشور قریب به چهاردهه است که با جنگ و خشونت دست وگریبان است. اززمان سقوط داوو خان و روی کارآمدن حزب دیموکراتیک خلق افغانستان، تا امروز ثبات سیاسی از جامعه افغانستان رخت بربسته است.
یکی از جنگ های رایج، کم هزینه اما خطرناک جنگ های چریکی ودراین اواخرانتحاری است. جنگ های چریکی بنابرماهیتش از نوع جنگ فرسایشی به شمار می رود، که درآن برنده وبازنده به سادگی قابل پیش بینی نیست، این نوع جنگ با بهره گیری از تبلیغات و ضعف سیاسی دولت ها با موفقیت های چشمگیری همراه است، جنگ ها ی چریکی در الجزایر، فیدل کاسترو در امریکای لاتین و مائو زدونگ در چنین از جمله موفقترین جنگ هایی است که در تاریخ معاصر جهان منجر به سقوط دولت ها شده است. درافغانستان جنگ های مجاهدین علیه حکومت دیموکراتیک خلق تحت حمایت روس ها و جنگ های کنونی طالبان و حزب اسلامی درنوع خود جنگ های چریکی به شمار می روند. گروه های مجاهدین با این تاکتیک توانستند حکومت دکتر نجیب الله را سقوط دهند و اکنون گروه های طالبان وحزب اسلامی علاوه برتاکتیک های کمین، به دام انداختن وحملات مقطعی نیروهای دولتی از حملات انتحاری نیز استفاده می کنند. از خصیصه های دیگراین جنگ، نوعی فشارروانی و درحالت جنگی نگهداشتن کل کشور است، مواضع وپایگاه های طالبان هرگزمشخص نیست که درکدام نقطه افغانستان متمرکزاست. آن ها از جنوب تا غرب ازشمال تا مرکزدرحال گردش است و هرازگاهی بالای دفاتردولتی و شهرها حمله می کنند که درنتیجه ایجاد رعب و وحشت سرتاسری درکشور است. بدترازهمه پایان این نوع جنگ ها روشن نیست. جنگ های چریکی معمولا از آنجایی که ضربه زدن و تضعیف حریف است، از هیچ نوع راه و چاره ای دریغ نمی کنند، بهره مند شدن از کمک های خارج از مرزها، قتل وکشتارهای بی رحمانه ولو غیرنظامی، تخریب زیربناهای اقتصادی و تجاری بدین لحاظ که دولت ازآن استفاده می کنند، ادم ربایی، خشونت های گسترده، استفاده از منابع نامشروع اقتصادی مانند مواد مخدر، زیرفشارقرار دادن مردم عام و... ازرایجترین راه هایی است که گروه هایی چریکی تلاش می کنند تا دولت را اول تضعیف ودرنهایت سقوط دهند.
اماعلت توقیق گروه های چریکی چه است که در بسیاری مواقع موفق به سرنگونی دولت ها شده است؟ دلایل وعوامل گوناگونی بنابر شرایط خاص اجتماعی هرکشور وجود دارد که گروه های چریکی گاهی پیروز میدان شده است.برخی عوامل خاص است که بسته به شرایط تاریخی و اجتماعی هر کشور دارداما برخی دلایل وعوامل دیگروجود دارد که کم وبیش در همه جوامع قابل تعمیم است.
یکی از دلایل موفقیت درجنگ چریکی، خاستگاه وحمایت مردمی ازاین جنبش ها است،درکوبا، الجزایر، چین و افغانستان گروه های نسبتا خرد و غیر جدی توانستند به کمک مردم به گونه سریع تبدیل به بزرگترین قدرت های نظامی شوند که با نظامیان مجهزدولتها رویاروی شوند وعوامل سقوط آن ها را فراهم سازند، دومین دلیل، بهره مندی از کمک های خارجی است، درچین حزب کمونست به رهبری مائوزدونگ از کمک های فراوان شوروی و پیش از پیروزی این حزب در 1949 از کمک های ایالات متحده برخورداربودند چون این حزب همراه با حزب ناسیونالیست حاکم علیه جاپان می جنگیدند که دشمن امریکا بود بدین سبب امریکایی ها به خاطر بیرون راندن جاپان که قسمت هایی ازچین را اشغال کرده بودند این حزب را کمک می کردند. سومین دلیل، موقعیت جغرافیایی است، دراختیار داشتن مناطق حاصلخیز، غنی از مواد طبیعی وهم مرزبا کشورهای دیگروحتی استفاده از مناطق مسکونی و پستی وبلندی مناطق جنگی از اهمیت زیادی برخورداراست. چهارمین دلیل، هرج ومرج دردولت و عدم حمایت گسترده مردم از دولت است، مردمی که به دلایل مختلف اجتماعی، تاریخی، مذهبی و فقرو بیچارگی از دولت روی گردان شود، پایه های حکومت بیش ازپیش متزلزل می شود، یکی از دلایل پیروزی حزب کمونست در چین برهمین مبنابود.عدم اتحاد، هماهنگی، وحدت و برنامه منظم در دستگاه دولت حاکم نیزسبب می شود که زمینه های شورش های مردمی فراهم گردد. پنجمین دلیل عدم همسویی نگاه دولت با مردم است، اگر دولت از ایدئولوژیی حمایت کند که مطابق به شرایط اجتماعی و عقیدتی مردم نباشد، به احتمال زیاد جایی برای رشد شورشیان فراهم خواهدشد. شورشیان طالب درافغانستان از همه شرایطی که فوقاً ذکرشد برخورداراست. بدین لحاظ به سادگی ازشرآن ها خلاص شدن غیرممکن است.اما راه حل هایی نیز وجود دارد که اگر دولت مصمم باشد می تواند بر این چالش ها فایق اید. اول باید منابع تمویل و تجهیزداخلی گروه های شورشی ریشه یابی وبررسی شده ودیده شود در داخل کشورآن ها از کدام طریق تمویل می شوند تا با یک حمله پلان شده و دقیق آن منابع را ازبین برد، ازطرف دیگر،با کشورهایی که با این شورشی ها ارتباط دارند، باید وارد مذاکره شد و خواست های که آن ها دارند تا حدی که برمنافع ملی ضربه نزند درنظرگرفته شود تا همچو کشورها، دست ازحمایت شورشیان بردارد. دوم باید خاستگاه اجتماعی طالبان مورد توجه قرارگیرد، هیچ گروه و دولتی بدون مردم نمی تواند بقا داشته باشد، اکثرگروه های شورشی درمناطق جنوب وشرق افغانستن متمرکزاست، زیرا آن ها درآنجا ازپایگاه اجتماعی مستحکم برخورداراست.شناسایی تمایل مردم به گروه های شورشی وبریدن از دولت مسئله جدی واساسی است که دولت باید آن را جدی بگیرد. سوم تقویت ارگان های کشفی و استخباراتی است تابتواند توطئه های این گروه را پیش ازرسیدن به هدف خنثی کند و چهارم اصلاحات گسترده درنظام حکومت، نیروهای امنیتی است تا با قاطعیت وجدیت تمام ازطریق زورو فشار به نابودی این گروه اقدام کند.